داستان های جدید و طنز
داستان,دساتان طنز,داستان طنز,داستان خنده دار,داستان جدید,داستان باحال,داستان های جدید و طنز,داستان های طنز و خنده دار,داستان های جدید و خنده دار,داستان های جدید وباحال,داستان های کوتاه,داستان انگلیسی,داستان های کوتاه انگلیسی,داستان طنز انگلیسی,داستان جدید و خنده دار,داستان طنز و خنده دار,دساتان های جدید و خنده دار,داستان های باحال و جالب,داستان های جالب و خنده دار,داستان جدید و جالب,
جانی ساعت 2 از محل کارش بیرون آمد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخورد و راهی شرکت شود. چند رستوران گرانقیمت را رد
